اصل پنجم : افرادی را از بطن مردم انتخاب کنیم
و
اصل ششم : تشکل هایی از درون مردم راه اندازی کنیم.
نمي دانم تا بحال در چند نوبت انتخابات شركت كرديد و راي داديد اما كلا اگر به روند انتخابات در ايران بنگريد مي بينيد قشرعظيمي از مردم در ايران بي هدف راي مي دهند. مثلاً در انتخابات اخير شوراها مي بينيد سه ورزشكار وارد شوراي شهر تهران مي شوند. من هيچگونه قصد توهين و يا انتقاد به شخص افراد ندارم. بحث من چيز ديگري است خواهش مي كنم برداشت غلط نكنيد.
بحث من در اين است كه فكر مي كنيد واقعاً حضور اين ورزشكاران در شوراي شهر چقدر موثر مي باشد و چقدر به نفع مردم است؟ و يا حتي شخصيت هاي ديگر كه در انتخابات شركت كردند راي آوردند و يا راي نياوردند؟ و یا چند وزير سابق معاون رئيس جمهوري سابق و يا حتي معاونين وزرا و معاونين رئيس جمهور كه استعفا دادند تا عضو شوراي شهر شوند. چرا؟ آيا واقعاً در شوراي شهر كاري بود يا هست كه مي توانند انجام دهند كه وقتي مثلاً وزير يا معاون رئيس جمهوري يا فلان پست و مقام را داشتند نمي توانستند انجام دهند؟ نه . دليل اين است كه مردم ما هنوز ياد نگرفتند از درون خود شخصيت هايي را بيرون دهند. ياد نگرفتند كه افراد را بررسي كنند و صلاح ترين را از درون خود انتخاب كنند. به افرادي راي مي دهند كه نام آنها برايشان آشنا است . دليل اين است كه متاسفانه سيستم در مملكت ما هرم وارونه است . يعني درهمه كشورهاي پيشرفته دنيا شخصيت ها از لا به لاي مردم رشد مي كنند و به راس هرم مي رسند اما در ايران افراد در راس هرم هستند و همان جا هم مي مانند. احزاب ما بر آمده از دولت ها هستند نه از مردم به همين دليل همه آنها به دولت هاي وقت خود بدهكار هستند. اعضاي آنها تا وقتي كه مسئولين آنها در راس هستند اعضاي اين احزاب با آنها هستند ولي وقتي كه دولت ها از راس كار مي روند چون منافع آنها از بين رفته آنها را ترك مي كنند.
رشد سياسي و اجتماعي جامعه ما عملاً بجاي اينكه از
پايين به بالا باشد از بالا به پايين است.
ارتباط هم ميان قسمت هاي مختلف هرم قطع است. به همين دليل هم هست كه ما هميشه با مشكلات از انواع و اقسام آن مواجه مي باشيم . چون افرادي انتخاب مي شوند كه با درد مردم آشنا نيستند و درد مردم را احساس نمي كنند چون آن درد ها را ندارند و بدهی ای به مردم ندارند ، بدهی آنها به مسئولینی است که اگر هم حتی انتخاب نشوند مجدداْ پست و مقام های دولتی را به آنها هدیه می کنند حتی اگر لیاقت آن پست و مقام را نداشته باشند. (شاید هم در مملکت قحط الرجال باشد که می بینیم مثلاْ فلان شخص دوست یا رفیق یا فامیل فلان مسئول چندین مقام بالا را در مملکت دارد در صورتی که در مملکت لشکری از افراد شایسته بیکار وجود دارند که حتی فرصت کار ساده هم به آنها داده نمی شود و جالب تر اینکه همان مسئولین با ادعای ریشه کن کردن این نوع انتصابات جلو آمدند ).
اصل پنجم فرهنگ جديد ما بايد اين باشد كه افرادي را كه از بطن جامعه
هستند در جاهاي مختلف انتخاب كنيم .
اين افراد چون وابسته به راي مردم هستند مجبور هستند براي مردم كار كنند و تلاش كنند رضايت مردم را به دست بياورند و چون از بطن مردم هستند مشكلات آنها را درك مي كنند و مي دانند حل كردن مشكلات مردم مشكلات آنها را حل خواهد كرد.
ما بايد ياد بگيريم تشكل هايي مردمي راه اندازي كنيم كه از درون مردم شكل مي گيرند و از آنها حمايت كنيم چون اينها هستند كه تنها راه حل مشكلات مردم هستند. اين تشكل ها با همفكري با هم شروع مي شود و كم كم به جريانات صنفي و سياسي تبديل مي شود.
پس اصل ششم نيز اين خواهد بود كه ياد بگيريم با هم همفكري كنيم و
از پايين سطوح جامعه جرياناتي را بيرون دهيم
كه بتوانند در انتخابات مختلف و پست هاي مختلف دولتي جايگاه هايي را كسب كنند چون
مملكت مال ما است و اگر ما آن را رها
كنيم همين وضعيتي پيش مي آيد كه
امروزه با آن مواجه مي باشيم.
عماد آبشناس